دکتر دولیتل

یک عکس، یک زندگی (1)

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ق.ظ


"چشمهایش"



نامش "جنگی" است. از اول روز در نقطه ثابتی از پناهگاه دراز کشیده بود و گاه چشمهای قرمز و خسته‌اش را باز می‌کرد و به سختی این سو و آن سو می‌کشید. استخوان‌هایش بیرون زده و پوست و اعضایش در هوا آونگ شده بود. حتی زمان غذا و در اوج هجوم سگ‌ها برای گرفتن سهمشان از رزق کم‌رونق روزانه تکان نخورد. به تکه گوشتی هم که به شکل ویژه برایش پرتاب کردیم توجهی نکرد. گویی نور و نشاط از دیدگان زیبایش رخت بر بسته بود.  

-          آقا مهدی جریان این سگ چیه؟

-          این؟ اسمش جنگیه. قبلا می‌بردنش برای جنگ سگ و وقتی پیر و شکسته شده بود، رهایش کرده بودند.  

آه جنگی، جنگی، جنگی نازنین و معصوم و در هم شکستۀ من،  پس تو هم زمانی گلادیاتور بوده‌ای. اگر برده‌های نگون‌بخت برای برانگیختن رذالت‌های لحظه‌ای اشراف به میدان مرگ می‌رفتند، جنگی‌های کوچک و معصوم ناخواسته به جان هم‌نوعان خود انداخته می‌شدند تا پست‌ترین و کثیف‌ترین هیجانات جماعتی را ارضا کنند که شاید در تیره‌بختی فاصلۀ چندانی با خود آنان نداشتند. شکمهای لطیف و پشمالو به جای سیر شدن و احساس دست نوازشگر پاره پاره می‌شدند، لبهای معصوم به جای لیسیدن به مهربانی در میان هیاهو و فضای آکنده از خون و خشم و عرق دریده و سرخ‌گون می‌شدند تا در نهایت پیکری در هم کوفته و نیمه‌جان در فضای سنگین تحقیر و مرگ در معرکه بر جای بماند. آه جنگی، جنگی سالمند من، تو چه صحنه‌ها که ندیده‌ای و چه دردها که نکشیده‌ای. شاید اگر زبان داشتی تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین داستان‌ها از ذهن معصوم و متعجب تو روایت می‌شد. در زیر این آفتاب کم‌توش و توان زمستانی در گوشه‌ای با این نگاه تب‌دار پرسش‌گر به چه فکر می‌کنی؟ این همه اشک و حیرت و حسرت و درد را در کجا تلنبار می‌کنی؟ کدام تصاویر ذهن تو را در لحظاتِ کشدار و کسالت‌بار روزانه پر می‌کند؟ روزهای خوش تولگی که شهد و شادی را از پستان مادر می‌مکیدی، به شیطنت‌ها و جهش‌های بی‌دغدغۀ چند ماهگی، به آن روز که به بردگی و اسارت برده شدی، به هول مهیب نخستین روز جنگی عبث یا به آن غروبی که سراپا خون و خستگی با تیپایی به گوشه‌ای پرتابت کردند؟ جنگی نازنین من، چشمهایت را بر هم بگذار، نگذار سرخی چشم تو با سرخی اشک و شرم منِ "انسان" در هم آمیزد. چشمانت را به هم بگذار. به آغوش گرم و بی‌دغدغۀ مادر برگرد. "بخواب، آسوده باش، دریا نیز می‌میرد"..



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۷
روزبه کلانتری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی