دکتر دولیتل

یک عکس، یک زندگی (1)

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ق.ظ


"چشمهایش"



نامش "جنگی" است. از اول روز در نقطه ثابتی از پناهگاه دراز کشیده بود و گاه چشمهای قرمز و خسته‌اش را باز می‌کرد و به سختی این سو و آن سو می‌کشید. استخوان‌هایش بیرون زده و پوست و اعضایش در هوا آونگ شده بود. حتی زمان غذا و در اوج هجوم سگ‌ها برای گرفتن سهمشان از رزق کم‌رونق روزانه تکان نخورد. به تکه گوشتی هم که به شکل ویژه برایش پرتاب کردیم توجهی نکرد. گویی نور و نشاط از دیدگان زیبایش رخت بر بسته بود.  

-          آقا مهدی جریان این سگ چیه؟

-          این؟ اسمش جنگیه. قبلا می‌بردنش برای جنگ سگ و وقتی پیر و شکسته شده بود، رهایش کرده بودند.  

آه جنگی، جنگی، جنگی نازنین و معصوم و در هم شکستۀ من،  پس تو هم زمانی گلادیاتور بوده‌ای. اگر برده‌های نگون‌بخت برای برانگیختن رذالت‌های لحظه‌ای اشراف به میدان مرگ می‌رفتند، جنگی‌های کوچک و معصوم ناخواسته به جان هم‌نوعان خود انداخته می‌شدند تا پست‌ترین و کثیف‌ترین هیجانات جماعتی را ارضا کنند که شاید در تیره‌بختی فاصلۀ چندانی با خود آنان نداشتند. شکمهای لطیف و پشمالو به جای سیر شدن و احساس دست نوازشگر پاره پاره می‌شدند، لبهای معصوم به جای لیسیدن به مهربانی در میان هیاهو و فضای آکنده از خون و خشم و عرق دریده و سرخ‌گون می‌شدند تا در نهایت پیکری در هم کوفته و نیمه‌جان در فضای سنگین تحقیر و مرگ در معرکه بر جای بماند. آه جنگی، جنگی سالمند من، تو چه صحنه‌ها که ندیده‌ای و چه دردها که نکشیده‌ای. شاید اگر زبان داشتی تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین داستان‌ها از ذهن معصوم و متعجب تو روایت می‌شد. در زیر این آفتاب کم‌توش و توان زمستانی در گوشه‌ای با این نگاه تب‌دار پرسش‌گر به چه فکر می‌کنی؟ این همه اشک و حیرت و حسرت و درد را در کجا تلنبار می‌کنی؟ کدام تصاویر ذهن تو را در لحظاتِ کشدار و کسالت‌بار روزانه پر می‌کند؟ روزهای خوش تولگی که شهد و شادی را از پستان مادر می‌مکیدی، به شیطنت‌ها و جهش‌های بی‌دغدغۀ چند ماهگی، به آن روز که به بردگی و اسارت برده شدی، به هول مهیب نخستین روز جنگی عبث یا به آن غروبی که سراپا خون و خستگی با تیپایی به گوشه‌ای پرتابت کردند؟ جنگی نازنین من، چشمهایت را بر هم بگذار، نگذار سرخی چشم تو با سرخی اشک و شرم منِ "انسان" در هم آمیزد. چشمانت را به هم بگذار. به آغوش گرم و بی‌دغدغۀ مادر برگرد. "بخواب، آسوده باش، دریا نیز می‌میرد"..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۴۴
روزبه کلانتری

تئوری و آکادمی در خدمت حقوق حیوانات (80-1960)


فعالیت‌های اجتماعی و عملی در راستای مطالبه حقوق حیوانات، در بین دانشگاهیان و نویسندگان نیز تاثیر گذاشت و جریانی قدرتمند حول این موضوع شکل گرفت. در سال 1964 روث هریسون کتابی با نام ماشین‌های حیوانی در نقد دامداری صنعتی به نگارش در آورد و در 10 اکتبر 1965 بریجید بروفی مقاله‌ای با نام حقوق حیوانات در ساندی تایمز منتشر ساخت و نوشت:

رابطۀ هوموساپینس‌ها ]تیرۀ انسان اندیشه‌ورز یا همان انسان کنونی که در ادامۀ تکامل گونه‌ای خاص از میمون‌ها شکل گرفت[  با سایر جانداران مبتنی بر  استثماری بی‌اَمان بوده است. ما از کار آن‌ها استفاده می‌کنیم، آن‌ها را می‌خوریم و می‌پوشیم و بر اساس تصورات خرافی خود از آن‌ها بهره می‌گیریم. اگر قبلا آن‌ها را در پیشگاه خدایان قربانی می‌کردیم و اَمعاء و اَحشاء آنان را برای پیش‌بینی آینده بیرون می‌ریختیم‌ امروز به نام دانش و آزمایش تکه‌تکه‌شان می‌کنیم‌... امروز نظر فیلسوفان یونان باستان در مورد درست و اخلاقی دانستن برده‌داری برای ما عجیب به نظر می‌رسد. احتمالا سه هزار سال بعد هم رفتار وحشیانه امروز با حیوانات برای انسان‌های آن دوران عجیب و غیر قابل باور به نظر بیاید.

کتاب هریسون و مقاله بروفی مانند بُمبی در فضای روشنفکری و دانشگاهی منفجر شد و علایق بسیاری را نسبت به بررسی رابطۀ جانداران انسانی و غیرانسانی برانگیخت. در سال 1969 مقالۀ مورفی مورد توجه خاص گروهی از فارغ‌التحصیلان فلسفه قرار گرفت و بر مبنای آن گروهی در دانشگاه آکسفورد تشکیل شد که به گروه آکسفورد شهرت یافت و متشکل از این افراد بود: روزالی و استنلی گُدلُویچ، جان هَریس، دیوید وود. آن‌ها تصمیم گرفتند برای جلب علاقه و توجه افکار عموم و دانشگاهیان، سمپوزیومی در رابطه با حقوق حیوانات برگزار کنند.

در همان زمان روان‌شناسی به نام ریچارد رایدر نامه‌های متعددی به دیلی مِیل نوشت و بر مبنای مشاهدات خود در آزمایشگاه‌ها، استفاده از حیوانات در این اماکن را به باد نقد گرفت. نامه‌ها در ماه مه 1969 منتشر شد و رایدر از طریق بروفی در تماس با گروه آکسفورد قرار گرفت. رایدر فعالانه شروع به انتشار جزواتی در آکسفورد کرد و از این طریق اعتراض خود را به استفادۀ بی‌رحمانه از حیوانات در آزمایشگاه‌ها ابراز کرد. در یکی از این جزوات در سال 1970 او واژۀ گونه‌پرستی را ابداع کرد و منظورش آن بود که انسان گونۀ خود را در بین سایر حیوانات و جانداران تافتۀ جدابافته می‌داند و به خود حق می‌دهد گونه‌های دیگر را موضوع هر عمل و رفتاری قرار دهد و از هر گونه حقی محروم نماید. از نظر رایدر گونه‌پرستی مفهومی مشابه نژادپرستی است. نتایج و جمع‌بندی مباحث سمپوزیوم گروه آکسفورد در کتابی به این عنوان منتشر شد: حیوانات، انسان‌ها و اخلاق: پژوهشی در خصوص چرایی بدرفتاری با غیر-انسان‌ها.

در سال 1970 کتاب یک گیاه‌خوار و فیلسوف استرالیایی به نام پیتر سینگر تحت عنوان رهایی حیوانات منتشر شد. او رهایی حیوانات را در ردۀ رهایی سیاهان، زنان و سایر جنبش‌های حق‌طلبانه قرار داده بود و آن را آخرین شکل تبعیض جهان‌شمول و بدون اغماض دانسته بود. کتاب سینگر علائق بسیاری را در محیط دانشگاهی به موضوع حقوق حیوانات برانگیخت و پس از آن تعداد زیادی کتاب در این موضوع انتشار یافت: قربانیان دانش: استفاده از حیوانات در تحقیقات (ریچارد رایدر، 1975)، حقوق حیوانات از دید مسیحیت (آندرو لیزنی، 1976)، موقعیت اخلاقی حیوانات (استفان کلارک، 1977). در اوت 1977 کنفرانسی هم توسط رایدر و لیزنی در دانشگاه کمبریج در این مورد برگزار شد و منجر به صدور بیانیه‌ای با 150 امضاء توسط چهره‌های دانشگاهی شد و به دنبال آن کتابهای ریشه‌های طبیعت بشری از ماری مید گِلِی در سال 1978 و گزارش سمپوزیوم حقوق حیوانات در سال 1979 منتشر شد.

از سال 1982 به این سو  تام ریگان مقالات متعددی در این موضوع تالیف کرد و به حقیقت جالبی اشاره نمود: در بیست سال قبل از 2001 بسیار بیش از 2000 سال پیش از آن در مورد مسائل حیوانات متن تولید شده است. در کتابنامۀ حقوق حیوانات که توسط چارلز مَگلِ تهیه شده است ده صفحه به آثار نگاشته شده از ابتدای تمدن بشری تا 1970 اختصاص یافته است و در مقابل آثار تهیه‌شده از 1970 تا 1989 سیزده صفحه را اشغال کرده است.


تصویر زیر: طرحی بسیار گویا در نقد "گونه پرستی": در سمت چپ موجودات عالم بر مبنای مَنیّت و خودخواهی انسان رده بندی شده اند و در سمت راست جایگاه واقعی و برابر آنها در طبیعت به نمایش درآمده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۴
روزبه کلانتری

بعضی حیوانها برابرترند!!

شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ

مطلب زیر را یکی از دوستان خوب و متعدم نوشته و برای انتشار در اختیار من گذاشته است. از او متشکرم.


بعضی حیوانها برابرترند!!



 

نه برادر من، خواهر من، استاد، عالی جناب، بزرگوار،  شتر سواری دولا دولا نمی شود. اینکه دلم برای حقوق حیوانات قنج می رود،  و دیدن سگ و گربه های خیابانی دلم را ریش می کند تنها فانتزی با کلاس بودن است وقتی که از کبابت یه تیکه هم به پیشول می دهی.  یا شاید در بهترین حالت یه دلسوزیی سطحی. 

اینکه حیوانات را بنا بر نظر همایونی تفکیک کنی و خودت را در رده ی  ببر و پلنگ و کفتار گوشتخوار بدانی و بعد با سگ و گربه همدردی کنی حفظ حقوق حیوانات نیست. تبعیض بی منطق بین حیوانات است.

حداقل امیدوارم به بهانه ی حیوان دوستی به خرید و فروش حیوانات خانگی تن ندهید. خرید حیوانات یعنی پول دادن به شکنجه گران حیوانات و تولید کنندگان این موجودات معصوم در جایی که اصلن به آن تعلقی ندارند.  مثل این است که برای آزاد سازی برده، برده بخری و آزادش کنی. در حقیقت با این کار برده داری را رونق بخشیده ای و به اقتصاد برده داری کمک کرده ای. حالا اگر خیلی سگ و گربه دوست دارید و امکانات نگهداری و فضای مناسب هم دارید به جای خریدن به پناهگاه های حیوانات کمک کنید یا از آنها سگ و گربه بگیرید. به هر صورت هیچ وقت نخرید.

برگردم به موضوع اصلی؛  دوستانی که می خواهند واقعن به حقوق حیوانات احترام بگذارند، اول بهتر است این حقوق را بشناسند و حقوق خودشان و حدود حقوق خودشان و حیوانات نسبت به هم را هم یاد بگیرند.   مثلن حق حیات را برای همه ی حیوانات بدانند و از طرفی بدانند که ببر حق دارد در حیات وحش آهو را بدرد و بخورد چون ببر گوشتخوار است.  ولی آدم نه. با وجود اینکه کاملن مرتبط و مهم است، دیگر وارد بحث مفصل اثبات اینکه آدم گیاهخوار است یا گوشتخوار نمی شوم، چون یا تا حالا خوانده اید و یا بروید بخوانید که این موضوع کلی توسط دانشمندان و متخصصان و نه من یا کبابی سرکوچه بحث شده است.  من اعتقادم در نتیجه آن مباحثات این است که انسان گیاهخوار است. اهمیت این نکته اینجاست که بدانیم مطابق بسیاری منابع، گرمایش زمین یکی از مهمترین و اصلی ترین عوامل از بین رفتن و حتا انقراض  بسیاری از گونه های جانوری اعم از حیوانات و گیاهان است چه در خشکی و چه در دریاها و اقیانوسها.  خب می پرسید چه ربطی دارد؟ ربطش این است که بنا بر منابع متنوع علمی(see, Google scholars, 2016) مهمترین عامل گرمایش زمین و تولید گازهای گلخانه ای پرورش دام و طیور توسط انسان برای گوشت و لبنیات است(Mohr, 2006)  . انسانی که گوشتخوار نیست  دامداری صنعتی می کند و زمین و زمان را آلوده می کند، آبها را آلوده می کند، محیط زیست همه را نابود می کند تا کباب بخورد. هم کلی حیوان در اسارت و فلاکت پرورش می دهد تا سلاخی کند و هم با آلوده کردن زمین بقیه حیوانات را از بین می برد.  در حالی که یک گیاهخوار از این آلوگی ها مبرا ست.

ممکن است بپرسید مگر در عالم وحش گاو و گوسفند نبوده پس اونا چی؟ عزیزم آنها تعدادشان بسیار بسیار کمتر بوده و نه مثل این روزگار میلیاردی در ضمن آنها جزئی از چرخه حیات بودند و حتا لازم و نه زیادتر از توان زمین.

پس این بار که خواستید بخاطر حمایت از سگ و گربه (که خیلی هم خوب است) بگویید حامی حیواناتم  اگر گوشتخوارید، خودتان را اصلاح کنید و بگوید حامی تعدادی از حیوانات و دشمن اکثر حیوانات دیگر هستم. شما نه فقط دشمن آنهایی که می خورید هستید بلکه دشمن آنهایی که در هر گوشه ی این سیاره دارند از خشکسالی و گرمایش و تغییرات جوی می میرند و منقرض می شوند هستید.  این حرف من نیست یک مسئله جدی و اثبات شده است.

حالا دیگر کلی مطالب علمی در مضرات بسیارِ گوشتخواری برای آدم بماند. جان و سلامت خودتان است، صلاح مملکت خویش خسروان دانند و کارخانه های دارو سازی.

می گویند یعنی سگ و گربه نگه نداریم؟  به سگ و گربه سالاد بدیم؟ پاسخ این است که نه عزیزم. اولن بسیاری از نژادهای سگ تغییر ژنتیکی یافته یا طوری دستکاری شده اند که در طول حیات بسیار درد و رنج می کشند چون یا جمجمه کوچک است و سر درد دائم دارند یا چشم درد دارند و هزار مسئله دیگر. دوم اینکه در محیط خانگی و شهری اکثرن دچار افسرگی و بیماریهای مشابه می شوند.  حالا برفرض که شما می دانید که سگ و گربه باید کجا باشند و چطور باید با آنها رفتار کرد و امکاناتش را هم داشته باشید، این حیوانات گوشتخوارند  و حقشان است که گوشت بخورند. شما به عنوان انسان در کجای این معادله هستید ؟ شما حیوان دیگر را می کشید برای خوراک اینها؟ در حقیقت سگ و گربه حیواناتی هستند که در کنار انسان از گرگ و گربه وحشی تکامل یافتند آنهم زمانی که انسان گوشت می خورد. حالا که انسان می فهمد که ناچار است برای سلامتی و حفظ محیط زیست به رژیم طبیعی خود یعنی گیاهخواری برگردد و علاوه بر این دیگر از سگ و گربه برای محافظت در مقابل گرگ و موش بهره ای نمی برد باید چه کار کرد؟  

باید این حیوانات را تکثیر نکرد. نخرید. و کم کم آنها را به طبیعت پس داد. در این مدت  غذای آنها را از طرقی با کمترین میزان کشتار حیوانات دیگر تامیین کرد. این چرخه کثیف  و این دور باطل باید یک جایی بسته شود. دوری که هم انسان از آن زیان میبرد هم زمین هم سگ و گربه و هم سایر موجودات.

پس بیاییم همه حیوانات را دوست بداریم و تبعیض نگذاریم. از حیوانات حمایت کنیم. گیاهخوار شویم. از تکثیر و خرید و فروش حیوانات خودداری کنیم. به پناهگاهها کمک کنیم.

 

امیر م.

 

Mohr N. (2006). A New Global Warming Strategy: How Environmentalists are Overlooking Vegetarianism as the Most Effective Tool Against Climate Change in Our Lifetimes.  Available at: https://www.drmcdougall.com/misc/2006nl/dec/pdfglobal.pdf (06/10/2016)

Google scholars (2016) https://scholar.google.co.uk/scholar?q=GLOBAL+WARMING+AND+VEGETARIANISM&hl=en&as_sdt=0&as_vis=1&oi=scholart&sa=X&ved=0ahUKEwiT_aHQ4MbPAhXEXhoKHaKXDxAQgQMIHDAA.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۴:۰۴
روزبه کلانتری

دهۀ 1960 و آغاز موج جدید حمایت از حقوق حیوانات در اروپا و آمریکا

موج جدید مبارزات در راه مطالبۀ حقوق حیوانات در قرن بیستم در دهۀ پر چنب و جوش 1960 (مُقارن دهۀ 1340 ه.ش) آغاز شد. در این دهه اروپای غربی و آمریکا شاهد امواج گستردۀ مبارزات در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی بر ضد تبعیض، بی‌عدالتی، جنگ (در ویتنام)، ستم بر زنان، ظلم بر سیاه‌پوستان آمریکا و ... بود و عرصۀ حقوق حیوانات نیز از این تحولات بر کنار نماند. بریتانیا در این دوره نیز کانون مبارزه برای حقوق حیوانات بود. مسالۀ اصلیِ مرتبط با حیوانات در این کشور، تفریحات خونین و سرگرمی‌های وحشیانه با استفاده از حیوانات بود که شکل آن بسته به اقشار و طبقات اجتماعی مختلف، متفاوت بود. در بین طبقات مرفه و اشراف اشکال گوناگون شکار از ورزش‌های محبوب بود و بخشی از سنت‌های ملی و منطقه‌ای محسوب می‌شد. اشراف شکار را با علاقۀ بسیار و بر اساس مناسک و تشریفات مختلف انجام می‌دادند. در بین طبقات پایین نیز این نوع تفریحات در اشکالی مانند جنگ خروس و جنگ سگ و ... پیش برده می‌شد. در ایران نیز از همان دوران سلطنت هخامنشی سلطان حاکم یک شاه-شکارچی است و شکارگاه میدانی است نمادین که کارکردهای اجتماعی گوناگونی دارد: تعامل و معاشرت اشراف، تمرین جنگ، تفریح و سرگرمی و ..... بسیاری از داستان‌های مشهور ادبیات فارسی در مورد شاهان در این محیط و یا پیرامون آن روی می دهد. به هر روی بشریت مترقی امروز به این نتیجه رسیده است که این کارکردها باید با روش‌های دیگری و نه قتلِ برنامه‌ریزی‌شده آیینی جانداران دیگر تامین شود.

جان پرستیژ یک روزنامه‌نگار بریتانیایی شاهد آن بود که چطور طی یک مراسم شکار، شکارچیان اشرافی یک آهوی باردار را به دهکده کشاندند و به شکلی وحشیانه به قتل رساندند. پرستیژ آنقدر از این جنایت متاثر شد که جمعیتی به نام انجمن برهم‌زنندگان شکار (Hunt Saboteurs Association) تاسیس کرد. اعضای این جمعیت به ویژه در اطراف شهرهای دانشجویی در جنوب شرقی بریتانیا روانۀ شکارگاه‌ها می‌شدند و با روش‌های گوناگون مانند گمراه‌کردن سگ‌های شکاری با استفاده از بوق و شیپور یا اسپری‌های بودار در مراسم شکار اخلال ایجاد می‌کردند که بعضا به درگیری‌های خشونت‌بار با شکارچیان می‌انجامید. اعضای انجمن امید خود را به تغییر از طریق مذاکره و پارلمان از دست داده بودند و به همین خاطر راسا و مستقیما در قالب دسته‌های چند نفره روانۀ شکارگاه‌ها می‌شدند و شجاعانه در مراسم اخلال ایجاد می‌کردند. این اعتراض بعضا به دستگیری آن‌ها از طرف پلیس می‌انجامید. اما کار انجمن رفته رفته بالا گرفت و در مناطق گوناگون و حتی کشورهای دیگر مانند آمریکا و کانادا گسترش پیدا کرد. آن‌ها روش‌های مبتکرانه بسیاری برای پیشبرد اهداف خود ابداع کردند. مثلا آن‌ها در دهۀ نود وسیله‌ای به نام گیزمو اختراع کرده بودند که از یک دستگاه ضبط صوت متصل به بلندگوهای بسیار قوی تشکیل می‌شد و در حین انجام شکار از طریق آن صدای سگ‌های شکاری را پخش می‌کردند که باعث گیج‌شدن سگ‌های شکاری واقعی و بر هم خوردن مراسم می‌شد! انجمن هم‌اکنون نیز فعال است و نشریه به نام زوزه (Howl) منتشر می‌کند.




تصویری از بر هم زدن مراسم شکار توسط اعضای گروه. در زیر عکس نوشته شده است: آنها هنوز شکار می کنند، ما هم هنوز بساط آنها را به هم می ریزیم!


یکی از اعضای گروه در کنار آرم و پرچم آن



یکی دیگر از اعضای گروه

این تکاپوهای شجاعانه حامیان حقوق حیوانات باعث کشیده‌شدن تحولات به مهمترین و قدیمی‌ترین نهاد حمایت از حقوق بریتانیا یعنی انجمن سلطنتی جلوگیری از خشونت بر علیه حیوانات (RSPCA) شد. در این دوره انجمن روحیۀ محافظه‌کارانه‌ای پیدا کرده بود و انگیزه و اراده مقابله با شکار و شکارچیان را نداشت و حتی برخی از شکارچیان عضو آن بودند. انجمن به یک جمعیت خیریه مورد حمایت سلطنت تبدیل شده بود که عزم و قصد تغییر چیزی را نداشت. همین وضعیت باعث شد تا برخی از اعضای معترض آن گروهی با عنوان اصلاح‌گران انجمن تشکیل دادند و موضوعات جدیدی مانند شکار و وضعیت حیواتات در کشاورزی و آزمایشگاه‌ها را در مرکز توجه خود قرار دادند. کشیشی به نام آندرو لینزی و روان‌شناسی به نام ریچارد رایدر از موسسین اصلی گروه اصلاح‌گران بودند. 

    

   

اعضای انجمن در لباس مخصوص در کنار اتومبیل مخصوص گشت



وسایل تبلیغاتی ویژه کمک به انجمن که یک مامور انجمن را در حال حمایت از یک سگ نشان می دهد


  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۵
روزبه کلانتری

سوال اول


چرا به جای پرداختن به وضعیت حیوانات به مسائل و مشکلات انسان‌ها مانند فقر توجه نمی‌کنید؟


تقریبا تمامی دوستان پرتلاش و پرشور حامی حیات و حیواناتِ نازنین در طول دوران فعالیت خود بارها با این پرسش سرد و بعضا همراه تمسخر و تاسف افراد دیگر مواجه می‌شوند که "بهتر نیست به جای این کار به مسائل انسان‌ها رسیدگی کنیم؟"

از آنجا که این پرسش و حالت غیردوستانه همراه آن عمیق‌ترین، پاک‌ترین و زلال‌ترین احساسات یک حامی را با بی‌رحمی نشانه می‌گیرد و توضیح این اندیشه‌ها و احساسات پاک و درخشان برای چنین منتقدی کار دشواری است، منجر به واکنش‌های احساسی و گاه خشمگینانه از سوی ما می‌شود. این واکنش‌ها نه تنها فرد مورد نظر را قانع نمی‌کند بلکه ممکن است باعث دوری بیشتر او و سایر ناظرین بحث از اهداف و آرزوهای ما بشود.

در هنگام مواجه با چنین افراد و پرسش‌هایی باید سریعا به یاد بیاوریم که ما برای چه فعالیت می‌کنیم؟

یک پاسخ این است که با جمع کوچکی از همفکران و دوستان خود در گوشه‌ای به برخی از مشکلات فرشته‌های نازنین رسیدگی کنیم و به همین راضی باشیم و به گسترش و پیشرفت کار خود توجهی نداشته باشیم.

جواب دیگر این است که برای تغییر فرهنگ جامعه و ذهنیت افراد دیگر مرتبا تلاش کنیم و از این طریق به تدریج دایره افراد پایبند به حقوق حیوانات را گسترش دهیم و فرهنگ احترام به حقوق حیوانات را در جامعه تثبیت کنیم. در نتیجه چنین فعالیت‌هایی زمینه برای تغییرات مهم‌تر و عمیق‌تر در این زمینه نیز مهیا می‌شود.

راه‌حل اول البته بسیار آسان است اما منجر به هیچ تغییری نمی‌شود و تنها فایده‌اش این است که دل ما به همین کارهای محدود خوش می‌شود و تا ابد به شکل جمعی کوچک و جدا از جامعه باقی می‌مانیم. راه حل دوم دشوار است اما به همان میزان تاثیرات و جایزه بزرگ‌تری برای ما و فرشته‌ها به دنبال دارد. مهم‌ترین ابزار و توشه سفر در مسیر دوم این است که بتوانیم از اندیشه‌ها و آرزوهای خود به نحو مستدل و قانع‌کننده دفاع کنیم. برای به دست‌آوردن این ابزار نیز نیاز به مطالعه و تمرین و صبر و حوصله داریم.

به سوال سرد و تلخ منتقدان همیشگی برگردیم.

در جواب به این افراد باید با روی خوش و با حوصله آن‌ها را دعوت به گفتگو و تفکر در مورد سه نکته و پاسخ به آن‌ها بکنیم:

نکتۀ اول

 این که مسائل و معضلات امروز جهان تنها محدود به مشکلات متعدد انسان‌ها نیست بلکه محیط زیست انسان‌ها را هم در بر می‌گیرد. این محیط زیست شامل جانداران دیگر غیر از انسان نیز هست. کافی است مروری سریع بر تیتر اخبار روزانه بکنیم تا متوجه این مساله بشویم. در برخورد به این مسائل بی‌شمار می‌توانیم:

روش غلط و انحرافی را در پیش بگیریم یعنی همه افراد فعال و متعهد و دارای دغدغه را مجبور به فعالیت در یک عرصۀ خاص بکنیم و در غیر این صورت آن‌ها را با زخم زبان و تمسخر دلسرد و مایوس کنیم. این شیوه، شیوۀ افرادی است که غالبا خود در هیچ کدام از این فعالیت‌ها مشارکتی ندارند و تنها برای تبرئۀ خود و توجیه انفعال‌شان اقدام به فرافکنی و فرار به جلو می‌کنند. در این موارد بهتر است با روی خوش از این افراد سوال کنیم که خود آن‌ها در کدام انجمن و نهاد مردمی برای مبارزه با فقر و سایر مشکلات انسان‌ها عضو هستند و از آن‌ها بخواهیم که ما را با فعالیت‌های‌شان آشنا کنند و زمینۀ مشارکت ما در آن‌ها را فراهم کنند. در اکثریت قریب به اتفاق موارد دست منتقد پر مدعای ما در این زمینه خالی است.

پس از آن بهتر است برای این منتقد روش درست مقابله با مشکلات گوناگون جهان اعم از انسان و جانداران و محیط زیست را که در جهان امروز جا افتاده است را توضیح دهیم: این که اجازه دهیم هر فردی بر حسب علاقه، احساس، سلیقه و توانایی خود در عرصۀ خاصی مشارکت کند و به این ترتیب امکان مشارکت میلیونی افراد گوناگون در حیطه‌های متعدد و متنوع جامعۀ جهانی جانداران را تشویق و فراهم کنیم. این روشی است که در جهان امروز ما جریان دارد و به نتایج خوب و مثبتی رسیده است.

به عنوان مثال در سال گذشته کَمپِینی (پویشی) تجت عنوان چالش سطل یخ به راه افتاد که به سرعت در جهان مشهور شد و بسیاری از چهره‌های شناخته‌شدۀ ایرانی نیز در آن شرکت کردند. شاید تعداد کمی بدانند که این کمپین جهانی به ابتکار موسسه خیریه کمک به بیماران اسکلیروز جانبی آمیوتروفیک (به شکل مُخَفَّف ASL) برگزار شد که از بیمارانی حمایت می‌کند که قطعا کمتر از 1 درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند. آیا درست است به شیوۀ منتقد مایوس و بدبین خودمان به اعضای این انجمن بگوییم که بهتر است فعالیت خود را رها کنند و به مسائل مهمتری بپردازند که تعداد بسیار بیشتری از انسان‌ها را درگیر خود کرده است؟ جالب است بدانید که تقریبا به تعداد بیماری‌های نادر در جهان انجمن‌ها و نهادهای مردمی در جهان وجود دارد و افراد داوطلبی هستند که با عشق و علاقه در راه کمک‌رسانی به این افراد مشارکت می‌کنند. هزاران نفر در سراسر جهان به شکل شبانه‌روزی مشغول فعالیت برای حفاظت از گونه‌های نادر و در حال انقراض گیاهی و جانوری هستند و از سوی دیگران مورد تشویق و تحسین قرار می‌گیرند و آن وقت ما در کشور خودمان باید به شکل شبانه‌روزی به برخی افراد پاسخ دهیم چرا به وضعیت میلیون‌ها جاندار در کشورمان توجه می‌کنیم؟

نکتۀ دوم

در جهان و ایران نهادها و موسسات بسیاری وجود دارند که به مسائل و مشکلات انسان‌ها مثل فقر و محرومیت رسیدگی می‌کنند. به طور مشخص در ایران دو نهاد بسیار ثروتمند و عظیم یعنی بنیاد مستضعفان و کمیتۀ امداد در کنار ده‌ها انجمن خیریه و افراد خَیِّر متولی پرداختن به این امور هستند. آیا پرداختن چند انجمن داوطلبانه متشکل از عاشقان حیوانات و شیفتگان این فرشتگان زمینی که کاملا به امکانات محدود شخصی خود متکی هستند برای منتقدین تا این حد سنگین و عجیب است؟ آیا میلیون‌ها جاندار برخوردار از نعمت زندگی ارزش توجهی در این حد را هم ندارند؟ آیا بهتر نیست برای توجه به مسائل و مشکلات افراد در جامعه به جای غُر زدن بر سر عاشقان حیوانات و دلسرد کردن آن‌ها اندکی به کار و کارنامه موسسات عریض و طویل یادشده توجه کنند و از آن‌ها بپرسند که چگونه با این‌همه ثروت و امکانات نمی‌توانند وظیفه خود را به درستی انجام دهند؟ و سرانجام این که آیا بهتر نیست به جای لعنت فرستادن بر تاریکی شمعی برافروزیم؟

 

نکتۀ سوم    

تجربۀ تاریخی طولانی بشر به روشنی نشان می‌دهد که ما بین وضعیت، حقوق و حرمت زندگی و شرایط زیست حیوانات و وضعیت، حقوق و حرمت زندگی و شرایط زیست انسان‌ها رابطۀ کاملا مستقیم و واضحی وجود دارد. یعنی هر جامعه‌ای که به زندگی و وضعیت جانوران بی‌اعتنا باشد و در حق آنان ظلم و خشونت و اجحاف روا دارد، زندگی و وضعیت و حقوق انسان‌ها نیز از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. اگر مفهوم زنده‌بودن و زندگی مقدس است، پس حرمت و اهمیت آن شامل تمامی بهره‌مندان از آن اعم از انسان و جانور و گیاه می‌شود. مطالعه در زندگی و سرگذشت بزهکاران قسی‌القلبی مانند قاتلین زنجیره‌ای نشان می‌دهد که بسیاری از آن‌ها جنایات خود را با خشونت شدید بر علیه حیوانات آغاز کرده‌اند. در جریان دادگاه قاتل زنجیره‌ای به نام محمد بیجه در سال‌های نخستین دهۀ 1380 که حدود 15 کودک را مورد تعرض قرار داده و سپس به قتل رسانده بود، مشخص شد که او جنایات خود را با کشتن و خفه‌کردن سگ‌های بدون سرپرست و مظلوم شروع کرده است و سپس به آدم‌کشی رسیده است. بنابراین فعالیت در جهت تامین حقوق حیوانات به هیچ وجه جدا از حقوق انسان‌ها و نشان بی‌توجهی به آن نیست بلکه یک مقدمه و شرط ضروری و لازم برای آن است.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۰
روزبه کلانتری

آنچه یک "حامی" باید بداند


بخش سوم

 


مدتی پس از تصویب قانون مارتین، او و همفکرانش دریافتند که مقامات قضایی این قانون را جدی نمی‌گیرند و بسنده‌کردن به تصویب قانون برای رفتار درست با حیوانات کافی نیست. به همین خاطر او و چند نمایندۀ دیگر مجلس در 16 ژوئن 1824 در کافه‌ای در لندن جمع شدند و انجمن جلوگیری از خشونت بر علیه حیوانات را تشکیل دادند. اعضای انجمن برای نظارت به مناطقی مانند محل‌های فروش دام و سلاخ‌خانه‌ها می‌رفتند و رفتار درشکه‌چی‌ها با اسب‌های‌شان را زیر نظر می‌گرفتند تا مستقیما از اعمال قانون بر افراد متخلف مطمئن شوند. فعالیت‌های چند نفر از افراد پیگیر و مقاوم مانند مارتین که در اوایل محدود و کوچک به نظر می‌رسید، به تدریج امواج گسترده‌ای در عرصه‌های گوناگون در دفاع از حقوق حیوانات را تقویت کرد. پس از این تاریخ کتاب‌های زیادی در دفاع از حقوق حیوانات نوشته شد. به عنوان مثال لوییس گُمپرتز یکی از اعضای تشکیل دهنده انجمن لندن کتاب "بررسی‌های اخلاقی در مورد وضعیت اخلاقی انسان‌ها و حیوانات" را نوشت. او در این کتاب استدلال کرد که حق زندگی و استفاده از بدن برای هر جانداری اعم از انسان و حیوان در وهلۀ اول حق خود اوست و وظیفۀ ما تضمین و گسترش شادی به تمام موجودات عالم است انجمن در سال 1840 مورد حمایت ملکه ویکتوریا قرار گرفت و در فهرست انجمن‌های سلطنتی قرار گرفت.

ایدۀ تاسیس انجمن و گروه برای پیگیری حقوق حیوانات به آمریکا نیز رسید و در سال 1866 در آنجا نیز "انجمن پیشگیری از خشونت بر علیه حیوانات"  توسط هنری بِرگ تاسیس شد. در سال 1875 در ایرلند نخستین انجام مخالفت با استفاده از کشتن حیوانات در آزمایشگاه‌ها بنیان نهاده شد. در سال 1880 آنا کینگسفورد یک زن پزشک داروساز، فمینیست و گیاه‌خوار فعالیت‌های گسترده‌ای در انگلستان بر علیه استفادۀ ظالمانه از حیوانات در آزمایشگاه‌ها انجام داد و کمپین‌های بسیاری در این زمینه راه انداخت تا به تصویب قانون 1919 در حمایت از سگ‌های مورد استفاده در آزمایشگاه‌ها انجامید. راه او را یک زن دیگر لیزی لینداف هِیگ‌بای که دانشجوی داروسازی بود ادامه داد. او و دوست و هم‌فکرش لیزا شارتاو در سال 1906 گزارش‌های بیدارکننده‌ای در مورد وضعیت فجیع و شرم‌آور حیوانات آزمایشگاهی منتشر کردند. در جریان بررسی‌های خود آن‌ها متوجه شدند که یک سگِ تریِر قهوه‌ای بدون بی‌هوشی در آزمایشگاه  مورد تشریح قرار گرفته است. آن‌ها که از این کار به شدت متاثر و برانگیخته شده بودند کمپینی را بر علیه مسئولان دانشکده، آزمایشگاه و دانشجویان به راه انداختند که به کمپین "سگ قهوه‌ای" معروف شد. آن‌ها پژوهشگر مرتکب این عمل را به دادگاه کشاندند و در پارکی در لندن مجسمه سگی را به یاد "سگ قهوه‌ای" درست کردند. این اقدام آنان باعث حمله دانشجویان دانشکده به مجسمه شد اما تاثیر بسیار روشنگرانه‌ای بر اذهان عمومی در متوجه ساختن آنان به موضوع حقوق حیوانات باقی گذاشت.

پیشروی پویش‌های دفاع از حقوق حیوانات بر جامعۀ گیاه‌خواران نیز تاثیر گذاشت. تعدادی از اعضای جامعۀ گیاه‌خواران بریتانیا با خوردن تخم مرغ و شیر مخالفت کردند و استفاده از کل محصولات حیوانی را تحریم کردند. این جریان در سال 1944 باعث جدایی عده‌ای به رهبری دونالد واتسون و تاسیس جامعه "وِگان" شد. این واقعه نیز نشانه دیگری بر افزایش نفوذ و تاثیر اندیشه و عمل هواداران حقوق حیوانات بود. حتی در حکومت هیتلر بر آلمان قوانین دقیق زیادی در حمایت از حقوق حیوانات در آلمان تصویب شد. اما پس از جنگ جهانی دوم با افزایش سریع و گسترده آزمایشگاه‌ها و پژوهش‌ در مورد حیوانات و شکل‌گیری کشتارگاه‌های صنعتی که در ابعاد بسیار گسترده‌تر از قبل دست به کشتار حیوانات می‌زدند، جنبش دفاع از حقوق حیوانات هم بر فعالیت خود افزود و در همه عرصه‌ها پیشرفت‌های بیشتری داشت.







 

توضیح عکس 1: مجسمه "سگ قهوه ای" در لندن در سال 1906

توضیح عکس2: نصب دوباره مجسمه "سگ قهوه ای" در لندن در سال 1984

توضیح عکس 3: اعضای نخستین انجمن مبارزه با جنایت بر علیه حیوانات آزمایشگاهی-1913-لندن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۲
روزبه کلانتری


آنچه یک "حامی" باید بداند


بخش دوم

 

قرن هجدهم و نوزدهم (مُقارنِ سلطنت قاجاریه در ایران) دورۀ تلاش مُصلِحین انسان‌دوست و حیوان‌دوست برای تصویب قوانینی به نفع حیوانات بود. این تلاش‌ها بارها با شکست مواجه شد و با تمسخر و تحقیر افراد جاهل همراه بود اما با صبوری و پایداری و کار و فعالیت روشنگرانه و آگاه‌گرانۀ هواداران حقوق حیوانات سرانجام به نتیجه رسید. نکتۀ جالب اینجاست که فعالیت برای حقوق حبوانات جزیی جدایی‌ناپذیر از مبارزۀ مُصلحین اجتماعی بر علیه کار کودکان، تنبیه در مدارس، وضعیت زندان‌ها و ... بود. در سال 1809 در انگلستان ویلیام ویلبرفورس چهرۀ اصلی مبارزه با برده‌داری برای مبارزه با گاوبازی و خرس‌بازی پویش یا کمپینی به راه انداخت و سعی کرد نطر پارلمان را به آن جلب کند. در سال 1809 بارون توماس اِرسکین صدراعظم سابق انگلستان که سالیان دراز از فعالین عرصۀ حقوق حیوانات بود طرحی در پارلمان پیشنهاد کرد که جلوی خشونت بر حیوانات خانگی را بگیرد. ارسکین اعلام کرد که این طرح در پی آن است که "در همۀ ‌کشورها و در همۀ زمان‌ها یک اصل عادلانۀ دائمی بنا کند تا تمام جهان حیات را به صورت یک زنجیرۀ هماهنگ تحت مدیریت انسانِ روشن‌اندیش و تحت قدرت و نظارت الهی با هم متحد و متصل کند." این سخن ارسکین در حقیقت چکیدۀ سخن و دیدگاه همۀ هواداران حقوق حیوانات است. این طرح در مجلس اَعیان تایید اما در مجلس عَوامّ رد شد. سرانجام در سال 1821 طرحی برای "جلوگیری از خشونت و رفتار ناشایست با اسب‌ها و گَلّه" توسط نمایندۀ ایرلندی، ریچارد مارتین، و با حمایت ویلبرفورس به مجلس عوام بریتانیا ارائه شد و در سال 1822 به تصویب رسید. این قانون به نام "قانون مارتین" معروف شد. این قانون رفتار خشونت‌آمیز با حیوانات خانگی مانند گاو و اسب و گوسفند یا تحمیل هر نوع رنج بی‌مورد به آنان را جنایت معرفی می‌کرد. هر چند ضمانت اجرایی این قانون و مجازات‌های تعیین‌شده برای متخلفین بسیار سبک بود اما تصویب آن به عنوان اولین قانون در این زمینه گام بسیار مهمی محسوب می‌شد.

شخصیت کوشا و خستگی‌ناپذیر ریچارد مارتین و تلاش‌های بی‌وقفه و شبانه‌روزی او برای روشنگری و جلب نظر نمایندگان نقش اصلی در تصویب این قانون ایفا کرد. مارتین در این راه تمسخرها و تحقیرهای بسیاری را به جان خرید اما خم به ابرو نیاورد. او اندیشه‌هایش در مورد حقوق حیوانات را در کوچه و خیابان و در بین مردم تبلیغ می‌کرد و بسیاری از افراد جاهل او را تمسخر می‌کردند و روزنامه‌ها کاریکاتورهای او را با گوش الاغ می‌کشیدند. حتی جرج چهارم پادشاه انگلستان به خاطر عصبانیت از فعالیت‌های او، وی را علنا "الاغ" لقب داد. مخالفت شدید مارتین با بازی‌هایی مانند گاوبازی که بسیاری از اشراف آن را جزء "سنت ملی بریتانیا" حساب می‌کردند، دلیل این عصبانیت بود. اما هیچ کدام از این موارد در عزم و ارادۀ مارتین تاثیر نداشت. او حتی پس از تصویب قانون و برای تثبیت عمومی نخستین مجرم را خود به دادگاه برد و زمینۀ جریمه‌شدن او را فراهم ساخت. مجرم یک میوه‌فروش دوره‌گرد بود که در خیابان در حال شکنجه شدید و آزار الاغش بود. روزنامه‌ها کاریکاتورهای زیادی از این دادگاه منتشر ساختند اما علی‌رغم همۀ این هیاهوها و تمسخرها و مانع‌تراشی‌ها ریچارد مارتین مسیری را در مبارزه برای دفاع از حقوق حیوانات گشود که تا کنون ادامه یافته است.

 


توضیح عکس: نخستین دادگاه حیوان آزاری در جهان در سال 1824 در لندن (مقارن با حکومت ناصرالدین شاه قاجار در ایران) با تلاش ریچارد مارتین که در سمت چپ تصویر در جایگاه شهود ایستاده است. الاغ زخمی و لاغر در حال شکایت است و دوره گرد حیوان آزار هم عصبانی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۴:۳۲
روزبه کلانتری

 

آنچه یک "حامی" باید بداند

 

بخش اول



 

حقوق حیوانات در وهلۀ اول مبتنی بر اندیشه‌‌ای است که همه و یا حداَقَلّ برخی از حیوانات (و یا به عبارت دیگر جاندارانِ غیر از انسان) را اولا دارای حق حیات و زندگی و تمام ملزومات آن و ثانیا یک رشته حقوق پایه‌ای و از همه مهم‌تر "حقِ رنج نبردن" می‌داند و بر این باور است که انسان تافتۀ جدا بافته‌ای در جهان نیست و حق پایمال‌کردن حقوق دیگران را ندارد. به همین خاطر اندیشۀ حمایت از حقوق حیوانات در ارتباط مستقیم و مستحکم با دفاع از محیط زیست قرار دارد.

مباحث مربوط به حقوق حیوانات را از همان اعصار باستان می‌توان ردیابی کرد اما نخستین قانون‌گذاری در حمایت از حیوانات به سال 1635 و کشور ایرلند بر می‌گردد. جالب است که کشور ایرلند نه در آن زمان و نه اکنون طبق معیارهای رایج کشور پیشرفته‌ای در غرب محسوب نمی‌شود. 1635 یعنی حدود 500 سال پیش که مقارن است با اواسط سلطنت سلسلۀ صفویه در ایران. این تاریخ توجه ما را به دو نکته جلب می‌کند: نخست این که کشورهای دیگر برای رسیدن به موقعیت فرهنگی و حقوقی کنونی خود در حمایت از حقوق حیوانات راه طولانیِ چند صد ساله، دشوار و پر پیچ و خمی را طی کرده‌اند. نکتۀ دوم پاسخ به این سوال است که آیا ما نیز محکوم به طی زمانی مشابه برای رسیدن به موقعیت مطلوب در زمینۀ حقوق حیوانات هستیم؟ پاسخ خیر است. چرا؟ چون ما متکی به همۀ دستاوردهای گستردۀ انسانیت در این زمینه تا به امروز هستیم و این دستاوردها برای ما به مانند تسهیل‌گر و کاتالیزور عمل می‌کند و راه ما را به سوی مقصد کوتاه‌تر می‌کند.

در هر صورت قانون سال 1635 در ایرلند مقرراتی در زمینۀ چیدن پشم گوسفندان داشت، بستن خیش و گاوآهن به دُم اسب را ممنوع می‌کرد و برای وحشی‌گری بر علیه حیوانات غیراهلی مجازات‌هایی وضع کرده بود. شش سال بعد در سال 1641 مستعمره‌نشین ماساچوسِت در آمریکا (در آن زمان کشور آمریکا به عنوان کشوری مستقل تشکیل نشده بود و صد سال بعد از آن این اتفاق افتاد) موادی را در حمایت از حقوق حیوانات در چارچوب قانون اساسی خود تصویب کرد. این قانون توسط ناتانیِل واند که کشیش و حقوق‌دان بود تنظیم شد و مطابق مادۀ 92 آن هیچ انسانی حق توحش و خشونت نسبت به حیواناتی که در خدمت منافع انسان به کار می‌گرفته می‌شوند را نداشت. در سال 1654 انقلابیون انگلستان که به رهبری اولیور کراموِل  سلطنت بریتانیا را سرنگون کرده بودند و برای نخستین و آخرین بار در این کشور اعلام "جمهوری" کردند، قوانینی را در حمایت از حقوق حیوانات به تصویب رساندند. آن‌ها با استناد به تعالیم مسیحی "بازی"‌های وحشیانه مانند جنگ خروس، جنگ سگ، گاوبازی و ... را ممنوع کردند. به نظر آنان انسان فقط می‌توانست حیوانات را با رعایت شرایط برای نیازهای خود به کار بگیرد اما مالک جان آنان نیست. با بازگشت سلطنت این قوانین نیز ملغی اعلام شد.

در قرن هجدهم و نوزدهم در اروپا و مقارن سلطنت قاجاریه در ایران، اقشار روشنفکر و تحصیلکرده اروپا نسبت به حقوق حیوانات حساسیت پیدا کردند. تلاش‌های بسیاری در زمینۀ روشنگری فکری و قانون‌گذاری و حمایت عملی در این دوره از سوی معتقدین به حقوق حیوانات به ویژه در انگلستان انجام شد. آن‌ها بر ضد برخوردهای خشن با حیوانات اهلی و نیز بازی‌های وحشیانه‌ای که در جامعه رواج داشت فعالیت می‌کردند و در نقطۀ مقابل مخالفین معتقد بودند که هر کس مالک حیوان خویش است و حق دارد با آن هر کاری را انجام دهد و بازی‌های وحشیانه را هم بخشی از "سنت بومی" کشور خود می‌دانستند. اما فعالین حقوق حیوانات با تلاش و فداکاری بسیار در سال‌های بعدی به تدریج موقعیت بهتری در این کشمکش پیدا کردند. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۴:۲۳
روزبه کلانتری